مرکّب از: بی + مادر، که مادر از دست داده باشد. که مادر ندارد. که مادر او مرده باشد. در تداول فارسی زبانان یتیم: یتم، یتم، بی مادر شدن چهارپای. (تاج المصادر)، کلاله، بی مادر و فرزند شدن. (تاج المصادر) : دگر کودکانی که بی مادرند زنانی که بی شوی و بی چادرند. فردوسی. رجوع به مادر و بی پدر و مادر شود، عالم بقا. ابدیت: چنان چون بجستی ز یزدان تو جای به بی مرگ برخیز و آنجا گرای. فردوسی. رجوع به مرگ شود، کنایه از شی ٔ بادوام و محکم. - امثال: ظرف مس کاشان و قالی ایرانی بی مرگ است. (یادداشت مؤلف)
مُرَکَّب اَز: بی + مادر، که مادر از دست داده باشد. که مادر ندارد. که مادر او مرده باشد. در تداول فارسی زبانان یتیم: یَتم، یُتم، بی مادر شدن چهارپای. (تاج المصادر)، کَلالَه، بی مادر و فرزند شدن. (تاج المصادر) : دگر کودکانی که بی مادرند زنانی که بی شوی و بی چادرند. فردوسی. رجوع به مادر و بی پدر و مادر شود، عالم بقا. ابدیت: چنان چون بجستی ز یزدان تو جای به بی مرگ برخیز و آنجا گرای. فردوسی. رجوع به مرگ شود، کنایه از شی ٔ بادوام و محکم. - امثال: ظرف مس کاشان و قالی ایرانی بی مرگ است. (یادداشت مؤلف)
شومال، شخصی را گویند که آهار و آش بر تار جامه ای که می بافند بمالد، (برهان)، نساج، در اصل لغت به معنی بافنده است و برخلاف اصل موضوع بمعنی شوی مال استعمال کنند، (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی)، رجوع به شومال شود
شومال، شخصی را گویند که آهار و آش بر تار جامه ای که می بافند بمالد، (برهان)، نساج، در اصل لغت به معنی بافنده است و برخلاف اصل موضوع بمعنی شوی مال استعمال کنند، (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی)، رجوع به شومال شود
جانب روبروی کسی که محل طلوع آفتاب در جانب راست او قرار گیرد طرف دست چپ کسی که رو به مشرق ایستاده باشد، مقابل جنوب، بادی که از جانب شمال وزد، سمت چپ مقابل یمین. یا بلاد شمال. شهرهایی که در قسمت شمالی کره زمین یا کشوری واقع شده اند. یا قطب شمال. آن قطب از کره زمین که بمحاذات ستاره قطبی باشد
جانب روبروی کسی که محل طلوع آفتاب در جانب راست او قرار گیرد طرف دست چپ کسی که رو به مشرق ایستاده باشد، مقابل جنوب، بادی که از جانب شمال وزد، سمت چپ مقابل یمین. یا بلاد شمال. شهرهایی که در قسمت شمالی کره زمین یا کشوری واقع شده اند. یا قطب شمال. آن قطب از کره زمین که بمحاذات ستاره قطبی باشد